هجده تیر

ساخت وبلاگ
یک شب از چله ی زمستان گذشته بود و من چراغ ها را خاموش کرده بودم ولی رادیو هنوز روشن بود. خانه را جارو زده بودم، بشقاب میوه ام روی میز بود، و توی فایل های یادداشتم دنبال متنی گشته بودم درباره بابا که د هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 104 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 16:16

بین خواندن و نوشتن مردد بود. می‌توانستم بنویسم و این همه حرف که در سرم می لولید را کلمه کنم یا کابوسهای بیروت بخوانم. چند صفحه اش را دیشب که یخ بسته بودم و جلوی بخاری دوزانو نشسته بودم خواندم. خوابم گ هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 106 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 16:16

همیشه زودتر می رسیدم. می نشستم جایی که بشود تکیه داد. اصلا یک چنین جایی پیدا می کردم به هوای پیرزن. که تا می آمد چشم هایم برق بزند و با نگاه صدایش کنم و او هم که چه زود مرا می شنید و به سویم می آمد. ه هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 103 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 16:16

دکتر صاد و فرزندش را بعد از دو سال دیدم، فلانی که گمان می کردم مهاجرت کرده از روبرو می آمد و خانم الف که فکر کرده بودم مرده، زنده بود. آنکه برایش فاتحه داده بودند خواهرش بود. مگر می شد اصلا؟نشسته بودم هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 125 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 16:16

قبلا اینجا را دیده بودم. تجمع آدم هایی از طبقه ی پایین. طبقه پایین یک آپارتمان عجیب و غریب به اسم جامعه. یکبار شب بود که این مسیر را با تاکسی می رفتم. دیدم همین جمعیت دویست، سیصد نفره آرام و دولا دولا هجده تیر...
ما را در سایت هجده تیر دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : divanegihayam بازدید : 95 تاريخ : پنجشنبه 1 اسفند 1398 ساعت: 16:16